معنی گیاه شاه تره

حل جدول

گیاه شاه تره

هلیانه، شیتره، شیطره، شیطرج، شاهترج
نام یک گونه گیاه است که ساقه‌ای شکننده کوتاه و شاخه‌دار دارد.
گیاه شاه تره دارای گل‌های نامنظم و برگ‌های بریده‌است که چون با دست نرم کنند بوی دود می‌دهد. در طعم او تلخی است. در ایران این گیاه اغلب در دامنه‌های زاگرس بخصوص در دشت های (بیجار کردستان) و (اقلید فارس) یافت می‌شود. در گویش عام به شاطره نیز شناخته می‌شود.
خواص دارویی
اشتهاآور، تصفیه خون، تب‌بر، برطرف‌کننده بیماری‌های پوستی، ضد جوش و حساسیت. شاه تره طبع سردی دارد و در طب سنتی برای درمان بیماری‌های پوستی از آن بسیار استفاده می‌شود.

هلیانه

فرهنگ معین

شاه تره

(تَ رَ یا رِ) [معر.] (اِ.) = شاهترج: گیاهی است از تیره کوکناریان که علفی و یکساله است (برخی گونه ها نیز دو ساله اند.) ریشه اش سفید و ساقه بی کرک و برگ ها متناوب و دارای بریدگی های بسیار می باشد. گل هایش کوچک و سفید مایل به قرمز و دارای لکه های ارغوانی

فرهنگ عمید

شاه تره

گیاهی خودرو با گل‌هایش ریز خوشه‌ای قرمزرنگ که مصرف دارویی دارد، سرخیوس، خامشه،

واژه پیشنهادی

شاه تره

هلیانه

سرخیوس، خامشه، شاهترج

گویش مازندرانی

تره

نوعی سبزی تره

لغت نامه دهخدا

تره

تره. [ت َ رْ رَ / ت َ رَ / رِ] (اِ) از «تر» + «ه » (پسوند پدید آورنده اسم از صفت) پهلوی ترک معرب آن ترج و طرج در شاهترج. (حاشیه ٔ برهان چ معین). هر سبزی که با طعام خورند عموماً و گندنا را گویند خصوصاً. (برهان). سبزی باشد که آن را با خوردنیها بخورند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). هر سبزی بستانی عموماً و چغندر و اسفناج و جرجیر و کرفس و گندنا خصوصاً. (ناظم الاطباء). تره در تهران نوعی از سبزیهای خوردنی است... معروف است و در مصر بسیار مشهور بود. (سفر اعداد 11:5) لکن لفظی که درعبرانی به تره ترجمه شده است بیست و دوبار در عهد قدیم ذکر شده است و در سایر جاها به سبزی ترجمه شده است لهذا بعضی برآنند که در اینجا هم قصد از سبزی هایی است که خورده میشود که تره نیز به همان معنی است. (از قاموس کتاب مقدس). گیاهی است از تیره ٔ سوسنیها جزو دسته ٔ گل سوسن که گیاهی است دو ساله و در اروپا و آسیا و افریقا می روید ارتفاعش در بعضی گونه ها ممکن است تا 60 سانتی متر برسد. ساقه ٔ گلدارش منفرد است. گل آذینش چتری است و گلها به شکل کره ای در انتهای ساقه قرار دارند. برگهای این گیاه جزو سبزیهای خوردنی مصرف می شود، گندنا، بقل. (فرهنگ فارسی معین):
بیاورد خوانی بر شهریار
برو خایه و تره ٔ جویبار.
فردوسی.
بیاورد زن خوان و بنهاد راست
برو تره و سرکه و نان و ماست.
فردوسی.
بفرمود تا آب نار آورند
همان تره ٔ جویبار آورند.
فردوسی.
ای حجت، پند نشنود جاهل
چون سبز کنی به پیش او تره ؟
ناصرخسرو.
چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک
خوش نباشد بی نان تره و آویشن.
ناصرخسرو.
تره و سرکه هست و نانت نیست
قامتت کوته است و جاه طویل.
ناصرخسرو.
و بخار پالیزهای تره چون کرنب و کیکر و سیر و باقلی و مانند آن. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). و طعامهای سنگین و گوشت جانوران بزرگ و... جمله تره ها زیان دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
ابلهی کن برو که تره فروش
تره نفروشدت به عقل و تمیز.
مسعودسعد.
بی تو همه ظریفان بی آب و تره اند
تو همچو ترب غاتفری زینت تره.
سوزنی.
بجای میوه همی میخورم زقوم و حمیم
بجای تره و گل مار باشد و خارم.
سوزنی.
به نان نارسیده مرا تره پس او
عزیزی دگر نیز مهمان فرستد.
انوری.
خوش نمکی شد لبش، تره ٔ تر عارضش
بر نمک و تره بین، دلها مهمان او.
خاقانی.
همچون فلک که بر سر خان قبول و رد
آن را همی که تره دهی نان نمیدهی.
خاقانی.
نه هر زن زن بود هر زاده فرزند
بود تره به تخم خویش مانند.
نظامی.
گرچه در خدمت صدر تو هنرمندانند
وین رهی بار دل وزحمت خاطر باشد
لیک رسم است که بر خوان ملوک ایام
تره اول بود و حلوا آخر باشد.
کمال اسماعیل (از فرهنگ جهانگیری).
مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتر از برگ تره برخوان است.
سعدی (گلستان).
سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان دهخدا و بره.
(گلستان).
ولیک با همه جرمم امید مغفرت است
که تره نیز بود در مواید سلطان.
سعدی.
شاعری نیست پیشه ای که از آن
رسدت نان به تره، تره به دوغ.
ابن یمین.
بهای تره ٔ یکروزه خوان همت اوست
هرآن ذخیره که در بحر و کان بود مخزن.
ابن یمین (از فرهنگ جهانگیری).
عدوی بی کرمش گر کس و گر کس نیست
بهیچ تره نشاید نهاد برخوانش.
سلمان ساوجی (کلیات چ رشید یاسمی ص 145).
به هر جریب از بقول و... پیاز و سیر و تره و دیگر خضریات. (تاریخ قم ص 112). تره ها و خیارزارها و جالیزها... و سایر خضریات. (تاریخ قم ص 121).
کزر و شلغم و چندر، کلم و ترب و کدو
تره ها رسته ترو سبز، بسان زنگار.
بسحاق اطعمه.
باشند خورندگانش فارغ
از زحمت تره و نمکدان.
فخرالدین منوچهر.
- تره ٔ زرین، زرین تره:
کسری و ترنج زر پرویز و تره زرین
بر باد شده یکسر با خاک شده یکسان
پرویز کنون گم شد زان گمشده کمتر گو
زرین تره کو بر خوان رو کم ترکوا برخوان.
خاقانی.
- امثال:
تره در کوه بریان است، در جائی که چیزی خوردنی یافت نشود هر طعام سهل حکم بریان دارد چون تره که صورت بره پیدا می کند. (آنندراج).
تره به تخمش می رود، حسنی به باباش.

تره. [ت ُرْ رَ] (ع ص، اِ) ج، تراریه. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). باطل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد). ناس تره، مردم باطل. (ناظم الاطباء). و رجوع به تُرَّهه و تُرّهات شود:
چون زین زمانه کوفت یالت را
کمتر کنی این دویدن تره.
ناصرخسرو.

تره. [ت َ رَه ْ] (ع مص) در ترهات افتادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (ذیل اقرب الموارد).

تره. [ت َ] (اِ) دندانهای کلید را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). || گیاه تیزی را نیز گفته اند که بر سرهای دانه های جو و گندم درخوشه میباشد. و باین دو معنی با زای فارسی هم آمده است. (برهان). موهای تیزی که در خوشه بر سر دانه های جو و گندم است. (ناظم الاطباء). و رجوع به تژه شود.


سلمه تره

سلمه تره. [س َ م َ ت َ رَ / رِ] (اِ مرکب) گیاهی است دو پایه از تیره ٔ فرفیونیان که گیاهان مضر است. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 240 و سلمی تره شود.


گیاه

گیاه. (اِ) گیا. گیاغ. (از برهان) (انجمن آرای ناصری). حشیش و نبات. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 314). رستنی کوچک از علف و بوته در مقابل درخت. (فرهنگ نظام). علف سبز و سبزه و نبات و علف خشک. (ناظم الاطباء). رُستنی. روییدنی. نامی. نامیه:
سپاهی بیامد به درگاه شاه
که چندان نبد بر زمین بر گیاه.
فردوسی.
چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ
چو شاخ رنگ درختان او تهی از بار.
فرخی.
آب حیوان از دو چشمش بدوید و بچکید
تا برست از دل و از دیده ٔ معشوق گیاه.
منوچهری.
باد سخت گیاه ضعیف را بیفکند. (کلیله و دمنه).
بر خود آن را که پادشاهی نیست
بر گیاهیش پادشامشمار.
سنایی.
دید امروز که در جنب تو هستند همه
رنگ حلوای سر کوی و گیاه لب بام.
انوری.
مرثیت های او مگر دل خاک
بر زبان گیاه میگوید.
خاقانی.
فتنه شدن بر گیاه خشک نه مردی است
خاصه به وقتی که تازه گل به برآید.
خاقانی.
پشّه آمد از حدیقه وز گیاه
وز سلیمان نبی شد دادخواه.
مولوی.
تا بریزد بر گیاه رسته ای
تا بشوید روی هر ناشسته ای.
مولوی.
سَرَب یا سَرِب، گیاه. سَدیر؛ گیاه. تَنقُل، گیاه خشک. دِمدِم، گیاه خشک. دِندِم، گیاه کهنه ٔ سیاه. ضَعَه. گیاه شور. عُشب. گیاه تر. عَم، حشیش [گیاه خشک]. عَیشومَه؛ گیاه خشک. غَفر؛ گیاه ریزه. وَدیس، گیاه خشک. وَراق، گیاه. هَشیم، هر گیاه خشک. یَعموم، گیاه دراز. (منتهی الارب).
- مهرگیاه. رجوع به ذیل همین ترکیب شود.

تعبیر خواب

تره

از تره ها آن چه به طعم تلخ و ناخوش بود، دلیل بر مضرت کند. - محمد بن سیرین

خواص گیاهان دارویی

تره

مالیدن برگ آن با سرکه به پیشانی مانع خون دماغ است وبهتر است با گشنیز و کاسنی تازه خورده شود اگر به محل گزش زنبور مالیده شود مسکن است. از پیاز دیر هضم تر ونفاخ تر است قاطع خونریزی بینی به صورت چکاندن آن در بینی است. مصرف تره قبل وبعد از غذا باعث هضم ومانع ترش کردن است. در بیماری های ریوی اگر با جو و مرغ بصورت سوپ مصرف شود مناسب است.

معادل ابجد

گیاه شاه تره

947

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری